مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

ميم مثل مـــــــــادر

مادر خوبم : به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سرزنده باد . مــــــادر واژه اي كه نمیتوانم کلامی در مورد اش بنویسم و عاجزم از وصفش فقط از خداوند میخواهم که تن سالم به مامان ِ گلم و همه ي مادران دنيا بده كه هميشه به دستان نوازشگرشون نيازمنديم و آغوششون رو گرم نگه داره كه امن ترين پناهگاه دنياست . خـدایا بالاتر از بهشت هم داری....؟ برای زیر پای مــــــــادرم می خواهم !! مامان ِ گلم اين شعر تقديم به شما ، با يك دنيا ارادت و احترام : آسمان را گفتم می توانی آیا بهر یک لحظهء خیلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت دیگر گردی گفت نی نی...
31 فروردين 1393

آسمان ِ آبي

 سالي كه گذشت بيشتر روزهاي بهاري و تابستونيم در شرايط بحراني از لحاظ آلودگي بود و كمتر روزي بود كه ميشد لطافت و پاكي رو حس كرد . چشممون كمتر كوههاي اطراف شهرمون رو ديد ، كوههايي كه دورتا دورمون رو محاصره كردن ُ و به خاطر هاله ي طوسي رنگي كه اونها رو فرا گرفته بود ، اجازه ي خود نمايي نداشتن !! چشممون كمتر آسمون آبي رو ديد ، اصلا ً كم كَمَك داشتيم عادت ميكرديم كه آسمون آبي نباشه و خاكستري باشه .... خلاصه اون روزها به سختي گذشت ، اما دلم ميخواد روزهاي بهاريمون رو كه فعلاً به زيبايي داره سپري ميشه رو از دست نديم و كلي توي اين بهار دل انگيز واسه هم خاطره بسازيم . دلم ميخواد پر بشيم از اكسيژن ناب ، پر بشيم از بوي بارون ، پر بشيم از خاطره ...
20 فروردين 1393

در سايه ي ايزد تبارك عيد همه ي شما مبارك

سلام و صد سلام به بهار ، به پسر بهاري ، به همه ي دوستاي گلي كه همشون دلشون به زلالي آسمون و به لطافت بهاره !                   خب بدون مقدمه ميريم سراغ ِ شرح ِ روزهاي بهاريمون : به دليل مشغله ي زياد و اينكه تا روز 28 هنوز نتونسته بودم به اوضاع خونه و كار و ... سر و سامون بدم هفت سين هم نچيده بوديم و روز 29 ازت خواستم كه تو چيدن هفت سين كمكم كني و تو هم با يه شوق وصف ناپذيري با قلمو و آبرنگ برام يه تخم مرغ خيلي خوشگل رنگ آميزي كردي و تو پر كردن جام هاي كوچيكي كه براي هفت سين خريده بوديمشون بهم كمك كردي . هر قسمت از هفت سينمون كه آماده ميشد يه دور دور...
19 فروردين 1393
1